ای نشستگان
در کشتی زخمی کنون
ای که در نگاهتان موج می زد وصال ساحل سپید
دوباره بنگرید
باز ابر های تیره آمدند
دوباره بنگرید
رقص موج های نامهربان در کنار بادهای سرد را
ناخدا کجاست؟
پس چرا نمی رسد به انتها این کشتی نجات؟
خدا کجاست؟
بادبان ها شکسته است.
در میان این همه یک نفر نشسته است بی خیال
در کنار بوم و رنگ
با موج ها و باد نقش می زند به کاغذ خیال خویش
صدای ناله ها چه خوب می رسد به گوش
آه ای سرنوشت شوم!
آه ای خدا خدا خدا ! چرا نمی رسی به داد ما؟
امیدها خسته اند
و نا امید ها در آرزوی مرگ!
دستهای که می برد بر فراز موج های سهمگین
این کشتی شکسته را به پیش؟
ناخدا؟
خدا؟
لحظه های پر ز التهاب چه دیر می روند
موج ها دوباره خسته می شوند
ابر ها و باد سرد هم دوباره می روند
و کشتی کنون دوباره زخمی است
امید دوباره بازگشته است ناخدا هنوز هم کنار ماست
ولی
خدا کجاست؟
کار تابلوی خیال هم تمام گشته است
داد می زند کسی
وای
نگه کنید نگه کنید
رسیده ایم
ساحل سپید روبروی ماست.